نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

نازنین زهرای من

اصفهان و باغ گل ها

1392/2/16 16:17
نویسنده : مامانی
537 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از دیدن چهل ستون از خاله فرحناز خداحافظی کردیم و رفتیم خونه یکی دیگه از دوستام شب اونجا خیلی به ما خوش گذشت ، به خصوص وقتی دیدیم برای سوپرایز کردنمون پیتزا برامون خردیدند تعجبتعجبتعجب

و این سومین پیتزایی بود که در این سه شب خوردیم !!!

بعد از آن من تصویری که از چهل ستون و برنامه ی آن شب ضبط کرده بودم را نشان شون دادم ،

آخه اون شب توی چهل ستون مجری تلویزیون اصفهان ، برنامه ای اجرا کرد که به لطف دیسکو و باندها تمام پایه های چهل ستون داشت می لرزید 

بعد از نشون دادن و تعجب ، تازه خبردار شدیم که قرار بود اینها شاهنامه اجرا کنند!

 به قول تو زهرا جون ای ی ی بااااابا  

به هر حال اون شب با تمام ماجراهاش تموم شد و چون فرداش روز عید بود ، من دوست داشتم زمان تحویل سال که ساعت 2 بود جمکران باشم ، جلوی اصرار خاله نفیسه وایستادم چون از یک طرف دیگه دوست نداشتم تحویل سال اون ها را به هم بزنم . خاله جون گفت ما هر سال موقع تحویل سال می ریم امام زاده ابراهیم بن مجاب دوست داریم شما هم باشید ، من خیلی دوست می دارم شوما هم باشید (البته اینو با لهجه ی شیرین اصفهانی می گفت) 

من هم رفتم با یکی دیگه از دوستان که قرار بود ایشان را هم ببینم تلفنی صحبت کردم ، دیدم اون ها کاشان هستند و چون دو ماه قبل کاشان بودیم با خودم گفتم نریم ، بریم ... نریم ، بریم 

بعد دیدم نمی شه این همه راه اومد و خاله معصومه را ندید تصمیم گرفتم اول کاشان برویم و بعدش قم ... چرا دوباره قم ؟ چون برای رسیدن خونه خاله فرحناز جمکران نرفته بودیم و من دلم پر می زد جمکران را ببینم 

خیلی خوب دو دو تا چهارتا کردیم و  با این تصمیم ، قرار شد اون روز اصفهان باشیم .

برای همین تصمیم گرفتیم صبحش هم باغ پرندگان و هم باغ گل ها بریم بعد موقع تحویل سال امام زاده ابراهیم برویم...

موقع رفتن که داشتیم تصمیم می گرفتیم اول کدوم باغ بریم یهو یادمون اومد ای بابا زهراجون که از حیوانات وحشت داره ، نمی دونم چرا ولی حاضر نیست حتی یک پرنده ی کوچک را ببینه ، توی وسایل بازی هم فقط تاب دوست داره یعنی خطر نمیکنه سرسره سوار شه ( البته به خاطر اینکه ترسش بریزه من و بابا عیدی براش سرسره خریدیم الانه توی خونه خوب سرسره بازی میکنه) 

به هر حال تصمیم بر این شد فقط باغ گلها را بریم ...

اونجا خیلی خوش گذشت همیشه آرزو داشتم با فرزندم این باغ رو بیام .

تازه چون زهرا جون خیلی فیگورهای قشنگ برای عکس می گرفت غیر از خودمون خیلی دیگه از بازدید کننده ها از او عکس می گرفتند ، الانه نمی دونم تصویرش توی چند استان صادر شده ...

این هم تصاویر باغ گل های اصفهان

و بعد از دیدن باغ گل ها جاتون خالی رفتیم بریانی اصفهان، از بریانی معروف هشت بهشت واقع در سی وسه پل گرفتیم ، به یاد اول ازدواج مون

راستی من بریانی های معروف اصفهان را رفتم ولی باور کنید بریانی هشت بهشت یک چیز دیگه است niniweblog.com

 

و بعد آماده شدیم برای تحویل سال بریم امامزاده ابراهیم بن مجاب 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

علامه كوچولو
18 اردیبهشت 92 10:13
سلاااااااااااااااام
با اين پستتون كلي كيف كردم و كلي تجديد خاطره شد برام
من عاااااااااااااااااشق اصفهانم
خداروشكر بهتون خوش گذشته


ممنونم من هم خوشحالم که اومدی