زهرا جونم اوف شده
این روزها زهرا جونم هر جا می ره می گه اوف شدم
از قضا روز یکشنبه شب زهرا خانوم که هوس کرده بود از پسر دایی اش تقلید کنه از روی تخت خودش انداخت پایین همانا ، دست شکستن همانا
اولش من نمی دونستم ولی همیشه ، وقتی ضربی می خورد همون موقع گریه می کرد و تمام می شد ولی این دفعه یک نیم ساعتی نق زد مامانم گفتش حتما یک طوریش شده آروم آروم دست و پاهاشو دست زدم دیدم بله وقتی به ساعد دستش می رسم احساس درد بیشتر میکنه
باز هم چون دیدم نه ورم داره و هم اینکه استکان می گیره و بای بای می کنه جدی نگرفتم ولی همش نگران بودم هی با خودم کلنجار می رفتم برم دکتر یا نه !
چون باباش مسافرت کاری بود و برای من هم سخت بود دایی شم نبود
بالاخره مثل همیشه زنگ زدم اورژانس 115 و پرسیدم چه کار کنم دیدم با یک نهیبی به من گفتند اگر نمی خواهی خودت ببری دکتر بگو آمبولانس بفرستم
نه دیدم قضیه خیلی جدی شده ساعت 10 شب بود بلند شدیم و با بابام رفتیم بیمارستان
بابام چون تازه عمل کرده بود نذاشتم پشت فرمان بشینه من بودم و زهرایی که همش گریه می کرد و حتی بغل حاجی باباش نمی رفت
چشم تون روز بد را نبینه من اونو بغل کردم و با یک دست هم فرمان اداره می کردم و هم دنده عوض می کردم تا اینکه به بیمارستان شیخ برای اطفال رسیدیم عکس گرفتیم و فهمیدیم بله دست خانوم شکسته و بعدش گفتند بروید بیمارستان امام رضا علیه السلام تا گچ بگیرند ما تقریبا ساعت 1 نصفه شب اونجا رسیدیم و بالاخره بعد از کلی سختی دست زهرا خانوم گچ گرفتیم
الهی بمیرم زیر دست دکتر التماسم می کرد بیام بردارمش من هم گریه میکردم مثل ابر نوبهار
چون خیلی شیرین زبون بود کلی دکتر و پرستار و انترن اطرافش جمع شده بودند هر یکی قربون و صدقه اش می رفتند
خانومی من هم بلند داد می زد نمی تامتون (نمی خوامتون) مامانی بیاد
تا من می رفتم بوسش می کردم می گفت بریم خونه
بنده خدا دکتر تا دم درب رادیولوژی اومد تا سریع بفهمه خوب جا افتادش یا نه اون شب 6 تا عکس رادیولوژی ازش گرفتیم
بالاخره 4 صبح رسیدیم خونه
فرداش که شد چون عادت نداشت نق می زد بعدش اومد به من گفت مامانی می سوزه گفتم اره بابا اومد به بابا بگو درش بیاره
آروم شد رفتش پیش طاها پسردایی اش گفتش بابام بیاد درمی یاره
بالاخره باباش سه شنبه اومد و خانومم با چادر نقلی خودش رفت استقبال باباش و همدیگر در اغوش گرفتند
بعدش باباش بهش گفت یک روز می ریم درش می یاریم راستی قراره روی گچ زهراجون نقاشی هم بکشیم