نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

نازنین زهرای من

زهرا جونم اوف شده

1391/12/25 12:43
نویسنده : مامانی
726 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها زهرا جونم هر جا می ره می گه اوف شدم 

از قضا روز یکشنبه شب زهرا خانوم که هوس کرده بود از پسر دایی اش تقلید کنه از روی تخت خودش انداخت پایین همانا ، دست شکستن همانا 

اولش من نمی دونستم ولی همیشه ، وقتی ضربی می خورد همون موقع گریه می کرد و تمام می شد ولی این دفعه یک نیم ساعتی نق زد مامانم گفتش حتما یک طوریش شده آروم آروم دست و پاهاشو دست زدم دیدم بله وقتی به ساعد دستش می رسم احساس درد بیشتر میکنه 

باز هم چون دیدم نه ورم داره و هم اینکه استکان می گیره و بای بای می کنه جدی نگرفتم ولی همش نگران بودم هی با خودم کلنجار می رفتم برم دکتر یا نه ! 

چون باباش مسافرت کاری بود و برای من هم سخت بود دایی شم نبود 

بالاخره مثل همیشه زنگ زدم اورژانس 115 و پرسیدم چه کار کنم دیدم با یک نهیبی به من گفتند اگر نمی خواهی خودت ببری دکتر بگو آمبولانس بفرستم 

نه دیدم قضیه خیلی جدی شده ساعت 10 شب بود بلند شدیم و با بابام رفتیم بیمارستان 

بابام چون تازه عمل کرده بود نذاشتم پشت فرمان بشینه من بودم و زهرایی که همش گریه می کرد و حتی بغل حاجی باباش نمی رفت 

چشم تون روز بد را نبینه من اونو بغل کردم و با یک دست هم فرمان اداره می کردم و هم دنده عوض می کردم تا اینکه به بیمارستان شیخ برای اطفال رسیدیم عکس گرفتیم و فهمیدیم بله دست خانوم شکسته و بعدش گفتند بروید بیمارستان امام رضا علیه السلام تا گچ بگیرند ما تقریبا ساعت 1 نصفه شب اونجا رسیدیم و بالاخره بعد از کلی سختی دست زهرا خانوم گچ گرفتیم 

الهی بمیرم زیر دست دکتر التماسم می کرد بیام بردارمش من هم گریه میکردم مثل ابر نوبهار 

چون خیلی شیرین زبون بود کلی دکتر و پرستار و انترن اطرافش جمع شده بودند هر یکی قربون و صدقه اش می رفتند

خانومی من هم بلند داد می زد نمی تامتون (نمی خوامتون) مامانی بیاد 

تا من می رفتم بوسش می کردم می گفت بریم خونه 

بنده خدا دکتر تا دم درب رادیولوژی اومد تا سریع بفهمه خوب جا افتادش یا نه اون شب 6 تا عکس رادیولوژی ازش گرفتیم 

بالاخره 4 صبح رسیدیم خونه 

فرداش که شد چون عادت نداشت نق می زد بعدش اومد به من گفت مامانی می سوزه گفتم اره بابا اومد به بابا بگو درش بیاره 

آروم شد رفتش پیش طاها پسردایی اش گفتش بابام بیاد درمی یاره 


بالاخره باباش سه شنبه اومد و خانومم با چادر نقلی خودش رفت استقبال باباش و همدیگر در اغوش گرفتند 

بعدش باباش بهش گفت یک روز می ریم درش می یاریم راستی قراره روی گچ زهراجون نقاشی هم بکشیم 



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

nasema
16 اسفند 91 17:24
سلام به دوست عزیز برای داشتن تقویمی زیبا با تم مورد نظر خود و عکس های شما به ما مراجعه کنید با بهترین کیفیت و قیمت فقط 1000 تومان بهترین عیدی برای سال نو یه عیدی موندگار و کم هزینه پس زود بیاین
مامان طهورا عسلی
16 اسفند 91 23:39
سلام.
چه اتفاق بدی. بازم خدا رو شکر ضربه به سرش نخورده...

عزیزم من چیزی بلد نیستم برای این مورد اما شنیدم که آب کله پاچه برای جوش خوردن مفیده.

در ضمن ببخشید که لینک نشدید آخه من اولین باره که افتخار آشنایی با شما رو دارم. اینطور نیست؟؟؟؟؟؟

در هر صورت من با کمال میل لینکتون میکنم...

خواهش میکنم آخه من قبلا وبلاگت اومدم
سارینا کوچولو
18 اسفند 91 10:58
سلام
چه جای باحالیه اینجا
به ما هم سر بزنین
منتظرتون هستم
لینکتون کردم


چشم حتما
مامانی طهورا
18 اسفند 91 16:45
سلام خوشگلم چی شده؟ شیطونی کردی دستت اوف شده؟! نااااااازی نااااااازی


بگو یک چیزی بالاتر هنوز هم دست بردار نیست
مامانی طهورا
18 اسفند 91 16:50
سلام عزیزم میبخشی متوجه تلگرافت نشده بودم خیلی ناراحت شدم !
از دست این وروجکای شیطون
خواهر زاده من هم چند وقت پیش ساق پاش شکسته بود خواهرم بهش سوپ پای مرغ میداد شنیدم که برای شکستگی خیلی خوبه حتما درستش کن بده بخوره طعمش هم مثل سوپ مرغ خوشمزه میشه
ایشاله که خیییلی زود گچشو در میارین

ای بابا راست میگی از دست این وروجکا// اتفاقا دنبالش هستم

خاله عمانو
19 اسفند 91 0:42
خدا رو شکر که بخیر گذشت و ضربه به سرش یا پاش نخورده.خیلی دوس داشتم بیام دیدنش ولی با این برف ویخ بندون نشد.عوض من ببوسش یه یادگاری هم رو دستش بنویس


خواهش می کنم امان از دست این برف و یخ انشالله می بینمت
ای بابا گفتی مگه می ذاره رویش نقاشی بکشیم یکبار خواستم بکشم گفتش کثیف شد پاکش کن حتما باید سفید باشه بعد مجبور شدم با دستمال خیس پاکش کنم
دختر و اینقدر مقرراتی و پاک نوبره
خاله عمانو
19 اسفند 91 0:43
راستی کاجت مبارک انشالله زودتر جوش بخوره


انشالله خاله جون