نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

نازنین زهرای من

برای دل رباب می نویسم

رباب جان می دونم در یک سفر طولانی و آن هم بر روی شتر ، باردار بودن چه سخت است و لی دلت گرم بود به وجود حسین علیه السلام آنوقت که تو را دلداری می داد  می دانم وقتی علی اکبرش رفت و دیگه عباسی نبود که آب بیاره وقتی هل من ناصر ینصرنی حسینت را شنیدی طاقت نیاوردی علی اصغر 6 ماهه ات را که دیگه بی تاب شده بود را به بابا دادی تا بگویی هنوز لشکرت بی سرباز نشده که کسی به مولایش زخمی بزند و او چه شیرین لبیک یا حسین گفت  ولی رباب جان چقدر سخت بود وقتی حسین علیه السلام این پا و اون پا می کرد و رگ بریده علی اصغر را نوازش می داد نمی دانست که آیا او را به خیمه برگردانه یا نه ؟ به یاد کودک شیرخواره ات بعداز قرن ها کودکان ما با ناله ...
14 دی 1391

زهرا و محرم

این عکس اولین محرمی بود که زهرا جونم در اون شرکت کرده بود... یادمه وقتی بچه دار نمی شدیم همان روزهای اولی که همایش علی اصغر فقط به فقط در تهران بود ، یک روز دخترعمویم نزدیک به 500 لباس علی اصغر آورد که    برای همایش علی اصغر  بسته بندی اش کنم و من و دو تا از همسایه هام و همسرم نشستیم بسته بندی کردیم خیلی سخت بسته بندی می شد چون پارچه ها لیز می خوردند ولی کلی طول کشید بعد اونها را توی جعبه گذاشتیم فرستادیم ، بعد گفتم می شه برای حاجت گرفتن یکیشو داشته باشم و دخترعمویم از قبل این را از مسئولین عتبات و عالیات که زیر نظر اونها اجرا می شد ، خواسته بود به هر حال اونها به خاطر نداشتن بچه مخالفت کردند یعنی باید این ...
14 دی 1391